بازی با یک میز

بازی با یک میز...همین...

مزدک شادکام یکشنبه 4 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 10:53 ب.ظ

نظرات 4 + ارسال نظر

ادریس دوشنبه 5 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 02:10 ق.ظ

عکسها به ترتیب از پایین به بالا! ۳-۲-۱
عکس ۱) مد رنگی و کادر بندی خوب شده و یک حس تعالی برای من داره! یک جسم مفلوک که در سیاهی به سوی نور پیش میره! حالت های موجگونه برایم این حس رو تشدید میکنه!
عکس ۲) یک حس آرام و ساده از فردی متمدن! سوئیچ ماشین و موبایل برای ایجاد حس تمدن و نوع ساده موبایل برای تاکید از فرار از تجملی بودن! سیگار در برداشت برایم نوعی از حس فرد رو داره که به چیزی وابستگی داره! تاکید و سوژه اصلی برداشت رو من پاکت سیگار میدونم! شاید مد سپیا هم خوب میبود؟!
عکس ۳) در فضای بیرون افراد مسنی رو میبینم که در حال معاش و گذران روز هستند! فقط طی کردن روزها! در این سمت شیشه و فرم کافی شاپ مانند به همراه نوشته های خارجیگینی یک فرد جدید الفکر هست! فرد به بیرون از این محل مینگره! پس از بیرون فرار کرده و اینجا مأمنی برای آرامش افکار خویش است!

samin دوشنبه 5 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 08:23 ق.ظ http://gottabreath.fotopages.com

ba taghsime edris: 1- che ziba miraghsid dar ashube abiam
2- in kadro to basti? ajab
۳- aram jan midahand angah ke be soraat mordeam

hala behtar migam
۱- great
۲- نه خوب
۳- effective

[ بدون نام ] چهارشنبه 7 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 11:06 ق.ظ

بر عکس تقسیم بندی قبلی:
عکس اول: اون بیرون آرامش هست. پیرمردی که اطرافیانش از شنیدن حرفها و حکایتهاش خسته نمیشن. ولی ما پشت این شیشه تنها موندیم. شاید می ترسیم اگه از کافی شاپ بریم بیرون چیزی رو از دست بدیم!
عکس دوم: یاداوری یک واقعیت تلخ. یک سراب.
عکس سوم: امواج میز شکل یک سراب رو گرفته. سرابی که پابندش هستیم و نمیزاره از شیشه عبور کنیم.
البته اینا یه بازی ساده با میز و نور و رنگ بود.