توی یه رابطه ی عاطفی مهم نیست ما چقدر خسته ایم...چقدر مندرس شدیم...مهم اون وسطه...اون وسطا همیشه یه اتفاقای خوبی میافته اگه بخوایم...اگه بجنگیم...
کمی ایمان بیاوریم به خداوند درونمان...
کجایی پس...منتظرتم
...
-چی می خوری
-فعلا دارم از زور دستشویی می ترکم
...
دلم تنگه...وای چقدر دلم تنگه...
...
-تنهایی خیلی بد مزدک..خیلی..
مزدک جان چقدر خوب شد دیدمت...
...سیگار پشت سیگار...ونسان روی تپه با کلاغهاش...
-وای خدای من خودت دستتو اینطوری بریدی؟؟؟
-نه...در گیر شدم...یه دختر رو از مرگ نجات دادم...البته مرده بود..فقط نذاشتم تیکه تیکش کنن...
............
دیگه وقتشه که بمیرم تئو.......
-مزدک بسه...بهش دیگه فکر نکن..اه...نباید می گفتم...ببخشید
-سکوت
...