با اینا زمستونو سر می کنم...با اینا خستگیمو در می کنم
با اینا زمستونو سر می کنم...با اینا خستگیمو در می کنم
با اینا زمستونو سر می کنم...با اینا خستگیمو در می کنم
با اینا زمستونو سر می کنم...با اینا خستگیمو در می کنم
اوستا صفر تو با چی خستگیتو در می کنی...با شلوار پاره ی پسرت که به خاطرش مدرسشو دو در می کرد؟
غضنفر تو چی؟…تو که اوج لذت زمستونت این بود که یه عکس ازت بگیرم…چقدر خوبی تو…همون بهتر که عقل معاش نداری…
آذرنگ تو هم که کل زمستونتو با رویای پول فردا واسه خریدن تریاکت سر کردی…تا خستگیتو در کنی…اصلا خستگی تو چروکای صورتت ، تو دندونای نداشتت داره وول می خوره…
علی آقا…پیر مرد چهل و هشت ساله..مهربون…تو هم که دل خوش کردی به پستونای گاوت برای سیر کردن یازده نفر…چقدر گاوا گاهی ارزششون از آدما بیشتره…
تو چی…تو چی…شما چطور…
بغض نوروز ی امسالم خیلی سنگین بود…خورد شدم…
بیچاره مذهب
بیچاره ایمان
بیچاره هنر
بیچااره علم
بیچاره تکنولوژی
بیچاره من
بیچاره تو
بیچاره تر آنها
همه در زندانی اسیریم.توهم آزادی را در آینه ی شکسته ی دیگری می بینیم.غافلیم از زندگی کاملا مسالمت آمیز که به آن تن داده ایم در زندانی مملو از فقر فرهنگ.
هنر نزد ایرانیان است و بس
هزاران بار آه که این جمله از سر بی فرهنگیست و بس.